عوامل نبوغ علامه اقبال لاهوری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی انجمنی

چکیده

مهم ترین عاملی که سرچشمة حکمت و توان مندی‌های اقبال به‌شمار می‌آمد، ایمان راسخ است. ایمان او ایمانی خشک و توخالی نبود که عقیدة صرف و باور ساده باشد، بلکه ایمان وی آمیزه‌ای از اعتقاد و محبّت بود که قلب، فکر، عقل و اراده، دوستی و دشمنی و احساسات او را تحت‌الشعاع قرار داده بود.اقبال معتقد بود که ایمان بزرگ‌ترین قدرت و سرمایة اوست.
دومین عامل که در ساختار فکری اقبال بیش از هر کتاب و استادی تاثیر گذاشته، قرآن است. قرآن خواندن اقبال با دیگران فرق داشت، قرآن در عمق جان او فرو رفته بود، اقبال تا آخرین لحظات عمرش، در دریای معارف قرآن غوطه‌ور بود، و هر بار، با درک جدید وقدرت ایمانی تازه‌ای خارج می‌شد. قرآن را کلید قفل‌های ناگشوده، پاسخ سؤال‌های اعجاب‌انگیز و ضامن سعادت بشرمی دانیست.
عامل سوم  که  درشکل‌گیری شخصیت اقبال،  تأثیر گذار بود، خودشناسی بود.  وی می گوید:  ای انسان در اعماق قلب وژرفای وجود خویش غوطه خور وخویشتن را بشناس تارا زی زندگی را در یابی، تو اگر در حق من انصاف نمی دهی و مرا نمی شناسی باکی نیست، اما خودت را بشناس. اعتماد به نفس، ایمان به رسالت خویش داشته باش. شعر اقبال دشت‌ها، کوه‌ها، شهرها و کشورها را زیر پا گذاشت و همچون سربازی از سپاهیان اسلام، قلب‌ها و اندیشه‌ها را فتح کرد و امّت ها را بیدار کرد و در دل‌ها ایمان و حماسه و زندگی با شرافت و روح اسلام‌خواهی و سیادت اسلامی را دمید.
عامل چهارم که در رشد سیرت و شخصیت اندیشه خود اقبال تأثیرگذار بود این است که وی ارتباط مستقیم با طبیعت و نسیم سحری و با سرچشمة تمام علوم و فیوض رابطه داشت. در قسمت آخر شب بر‌می‌خواست و با خدایش مناجات می‌کرد و اشک خویش را نثار او می‌کرد و خواسته‌های خود را از او می‌طلبید، علامه اقبال لحظه‌های نیایش سحری را بسیار گرامی می‌داشت و معتقد بود که این منبع فیض ربّانی سرمایة او و سرمایة هر دانشمند و همه متفکّر اسلامی است. پنجمین عامل مؤثر در ساختار و جهت‌دهی رسالت اقبال معنویت و روح عرفانی است که برگرفته از «مثنوی و معنوی» است.

کلیدواژه‌ها


ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻭﺗﻔﮑﺮ، ﻭﺧﻴﺎﻝﻭﺑﺎﺭﻳکی ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻫﺎ و نبوغ ﻭ ﺗﻨﻮﻉﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕﻭﺍﻓﮑﺎﺭﺍﻭبه ﺤﻖﺷﺎﻳﺴﺘﻪﺗﺤﺴﻴﻦﺍﺳﺖ. ﻋﻤﻖﺍﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎی و نبوغو ﺗﻮﺍﻧﺎیی اﺶ ﺑﺮﺍی ﺑﻴﺎﻥﺍﻳﻦﺍﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎیﻋﻤﻴﻖﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺤﺴﻴﻦﺍﺳﺖ. ﺍﺷﻌﺎﺭ و سخنان  ﺍﻗﺒﺎﻝ، ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰﻧﺪﻩﺭﻭﺡﭘﻮﯾﺎﯾﯽﻭﻧﻬﻀﺖﻭﺟﻨﺒﺶﺍﺳﺖﻭﺍﻭﺍﯾﻦﻣﻔﺎﻫﯿﻢﺭﺍﺑﻪﺻﻮﺭﺕﻫﺎﯼﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥﺩﺭﺍﺷﻌﺎﺭﺵﻣﻄﺮﺡﻣﯽﮐﻨﺪ. سخنان اقبال حماسه آفرین و زندهکننده روح وآرزوها می باشند  اشعار اقبال انسان را به لرزه در می آورد گویا اینکه اسنان را موجی از امواجی الکتروسی به سختی  تکان می دهد.در کمترین اثری اقبال، ممکن است نفوذ وتاثیر قرآن و تعلیمات اسلامی وجود نداشته باشد، از آنجایی که دنیای اقبال پُر تکاپو، حرکت و تلاش برای باز سازی جامعه ی عقب مانده و مبارزه با دشمنان ملت است، باید این دعوت بر اساس اصول اعتقادی باشد. ایمان راسخ اقبال و اعتماد به نفس او یک از مهیم ترین و اساسی ترین علت بنوغ وی می باشد، ایمان اقبال هم چون کوه استوارو شکست ناپذیر است، وی معتقید است که ایمان و اعتماد به نفس انسان را به جای می رساند که هیچ کسی نمی تواند برساند.

اقبال با تأمّل در ایات قرآن و تدبّر، قائل به آزادی مسئولیت هرکس در برابر کردارش می شود و این بهترین عقیده ای است که می تواند اساس دعوت او قرار گیرد. بازگشت به قرآن یکی از مهمترین راه حل های اسلامی در اندیشه ی متفکران مسلمان است. اقبال معتقد است، باید این کتاب عظیم را حفظ و به آن عمل نمود. گرهمی خواهی مسلمان زیستن / نیست ممکن جز به قرآن نیستن.

اقبال همچون مرشد خویش، مولانا رومی در اشعار خویش از ایات و روایات سود جسته است ویا مفاهیم ایات را به نظم کشیده مثنوی معنوی یکی از عومل مهم و سازند ای بنوغ شخیت اقبال می باشد. برای رشد بنوغ و ساختن شخصیت خود نیز از دریایی بی کران مثنوی معنوی استفاده نموده است.یکیدیگراز مربّی یان  که اقبال را در رشد سیرت و شخصیت خود تأثیرگذار نموده است تهجد و مناجات با پرورد گار است.وی مستقیماًَ با طبیعت و نسیم سحرگاهی و با سرچشمة تمام علوم و فیوض رابطه داشت. در قسمت آخر شب بر‌می‌خاست و با خدایش مناجات می‌کرد و اشک خویش را نثار او می‌کرده با غذای فکری جدید بازمی‌گشت. علامه اقبال لحظه‌های نیایش سحرگاهی را بسیار گرامی می‌داشت و معتقد بود که این منبع فیض ربّانی سرمایة او و سرمایة هر دانشمند ومتفکّران  است و هیچ عالم  و زاهدی از آن مستغنی نیست. و علامه اقبال تمنّا می‌کرد و از خداوند می‌خواست که این سوز درون و نالة سحرگاهی وی به جوانان امّت اسلامی نیز انتقال یابد و آنان را از خواب غفلت بیدار سازد. این ها عوامل بودند که شخصیت محمد اقبال را پرورش داده اند.

 

 مفهوم شخصیت در لغت و اصطلاح

الف:شخصیت درلغت. شخصیت درلغت به منعی شرافت، رفعت، بزرگواری ، مرتبه،  درجه، صاحب وجودی. وجود. منش ملاطفت، نجابت و ناظلم الاطباء است.[1]  ویا به معنی سجیه مختص هرشخص، خاصه، هرفرد. مجموعه عوامل باطنی یک شخص، مجموعه نفسانیات (احساسات، عواطف و افکار) یک فرد را گویند.[2]

ب: شخصیت در اصطلاح:  شخصیت در اصطلاح روان شناسی:   شخصیت یا منش عبارت  از  مجموع نفسانیات (احساسات، افکار عواطف و ...) هرکس است. که برای هر شخصیت  دو رکن است  یکی وحدت و دیگری هویت .[3]

تعریف نبوغ

الف: بنوغ درلغت. در لغت به معنی بیرون آمدن آب از قعره چاه و چشمه. و یا ظاهر و آشکار گردیدن، شاعر خوب شدن و عالم جید گشتن، آدم فوق العاده گشتن، در دانش و هنر. و نابغگی در تداول هوش سرشار، استعداد فوق العاده. را گویند.[4]

نبوغ آشکار شدن، ظاهرگردیدن، در دانش و هنر و ادب ممتاز گشتنهوش سرشار، استعداد داشتن، بسیار است.[5]

بررسی عوامل نبوغ شخصیت اقبال لاهوری

عامل اوّل: ایمان راسخ

 نخستین عاملی که راهنما، مربّی و سرچشمة حکمت و توانمندی‌های اقبال به‌شمار می‌آمد، همانا ایمان راسخ وی بود. ایمان او ایمانی خشک و توخالی نبود که عبارت از عقیدة صرف و باور ساده باشد، بلکه ایمان وی آمیزه‌ای از اعتقاد و محبّت بود که قلب و فکر، عقل و اراده، دوستی و دشمنی و احساسات او را تحت‌الشعاع قرار داده بود به اسلام ورسالت پیامبر سخت ایمان داشت.اقبال راز موفقیت خود و پایداری در برابر مظاهر تمدّن غرب را در ارتباط روحی و محبّت عمیق با رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم‌ می‌داند.[6] وی می گوید عشقی که به سر دارم از جوشش ایمان است، غوغایی که در میدان محشر گوشها را تکان می دهد، به ایمان من بستگی دارد.[7]

اقبال معتقد بود که ایمان بزرگ‌ترین قدرت و سرمایة اوست و دانش و معلومات وسیع هرگز نمی تواند  بااین ایمان ساده برابری کند،  در یکی از سروده هایش می گوید: مرد فقیر وخود شناس ( منظورخودش است) سرمایه ای جز دوکلمه که عبارت اند از« لااله الله محمد الرسول الله » ولی دانشمندان وفقهایی وجود دارند که سرمایه بزرگ از لغت وحجازی (عرب) اندوخته اند اما مانند قارون از ثروت خود بی بهره اند.[8]

(و او معتقید به این است که دانش و معلومات وسیعباید در خدمت ایمان قرار گیرد. و این دانش و معلومات هرگز نمی تواند با ایمان ساده برابری کند.حرارت ایمان مانند این است موجی از امواج الکترونیکی به سختی به لرزه در می آورد)

اقبال به  حضرت محمدصلی الله بسیار محبت داشته و معتقید بود که اسلام تنها دین جاویدانی است که ضامین سعادت بشر است و رسولله (ص) خاتم و رسل و امام و پیشوای کل جهان است.  و می گوید یا رسوالله هر چه دارم از محمبت تو دارم.

مرا این سوز از فیض دم توست //  به تاکم موج می از زمزم توست

به چشم من نگه آروده ی توست  //   فروغ لا اله آورده ی توست

خجل ملک جم از درویشی من   //  که دل در سینه ی من محرم توست.[9]

شاعر در اسرار خودی ارزش ها و اصول بنیادی زندگی اسلامی را بر می شمارد و از آن میان، ارتباط دایم امت را با نبی گرامی آن، ذکر می کند و چون از پیامبر یاد می کند قریحه شعری او طغیان کرده و بی ساخته زبانش به مدح و ثنای آن حضرت صلی الله علیه و سلم جریان می یابد.[10]

اقبال، با شور وشوقی مذهبی که داشت، شعار بازگشت به قرآن و عناد با فلسه های مترقی وضدی مذهبی هگل و نیچه و روح علمی قرن نوزدهم و عشق  به خدا و اسلام و محمد و علی و فاطمه و حسین، او را گرفتار یک تعصب دینی، دگماتیسم مذهبی و تکیه گاه ایدالیستی نکرده است و چنین بینشی و گرایشی و دعوتی، بیگانگی با جهان و انسان عصر ما و واقعیت های غینی حاکم بر روابط قدرت ها و ملت ها و طبقات، جبهه گیری یی انحرافی و ستایش ارتجاع و کهنه پرستی نیست.[11]

با گذشت زمان، محبت او به پیامبر قوت می گرفت، حتی در مراحل پایانی عمرش، هرگاه نام از پیامبر یا نام از شهر مدینه را می شنید، اشک شوق بی ساخته از چشمانش جاری می شد این عشق عمیق مفاهیم شعری شگفتی به او الهام می کرد، چنان که می گوید. خدایا تو از هر دو جهان بی نیازی و من گدای در گاه تو ام، اگر روز محشر، ناگزیر از من حساب می گیری پس لطف فرما و حاسبم را از چشم محبوبم رسولله (ص) پنهان بگیر.[12]

فواید ایمان:

ایمان مذهبی آثار نیک فراوان  دارد چه از نظری تولید بهجت و انبساط وچه از نظری نیکو ساختن روابط اجتماعی، و چه از نظری کاهش و رفع ناراحتیهای ضروری که لازمه ساختمان این جهان است،تولستوی نویسنده و متفکر روسی می گوید: « ایمان آن چیزی است که مردم با آن زندگی می کنند.»

-       اولین اثر ایمان مذهبی (خوش بینی) است:خوش بینی به جهان وخلقت و هستی،  ایمان آفرینش را هدف دار  و هدف را خیر و تکامل و سعادت معرفی می کند طبعاً دید انسان را نسبت به به نظام کلی هستی و قوانین حاکم بر آن خوشبینانه می سازد. آری ایمان است که زندگی را در درون جان ما برما وسعت می بخشد و مانع عوامل  فشار روحی می شود.

-       دومین اثر ایمان مذهبی ( روشن دلی ) است  انسان همینکه به حکم ایمان مذهبی جهان را به نور حق و حقیقت روشن دید همین روشن بینی فضای روح  اورا روشن می کند و در حکم چراغ می کردد که در دروشن روشن شده باشد.

-       سومین اثر ایمان مذهبی (امید واری)  به نتیجه خوب تلاش خوب است.

-       چهارمین اثر ایمان مذهبی (آرامش خاطر است) انیان فطرتاً جویای سعادت خویش است از تصور وصول عرق در مسرت می گردد، و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه به اندامش می افتد، سخت دچار دلهره و اضطراب می گردد. آنچه مایه سعادن انسان می گردد دو چیز است: تلاش و اطمینان به شرایط محیط.[13]

عامل دوّم: قرآنی بون اقبال

 دوّمین عاملی که در ساختار فکری اقبال بیش از هر کتاب و استادی دیگر تاثیر گذاشته، و او را به وجد وشوق و سوزی جگر در آورد  قرآن کریم است. وبسا مرد تازه مسلمان به قرآن روی آورد، زیرا چنین شخص با علاقه و اشتیاق زیاد  به مطالعه و آگاهی از محتویات آن روی می آورد،  اما مسلمان که قرآن را با سایر اموال موروثی به ارث برده چنین اشتیاق ندارد.[14]

قرآن خواندن اقبال، با دیگران فرق داشت وبر اثر همین نحوه  مخصوص تلاوت بود که قرآن در عمق جان او فرو رفته بود، وی داستان قرآن خواندنس را این گونه بیان می کند: همه روزه بعد از نماز صبح به قرأت قرآن می پراداختم، پدرم هر روز می پرسید چه کار می کنی، من همواره جواب می دادم که قرآن می خوانم، بدین نحوه سه سال تمام گذشت، روزی گفتم، پدر! منظورت از تکرار این سوال چسیت؟  گفت می خواهم به تو بگویم. قرآن را طوری بخوان که گویا باتو همین الان بر تو فرود می آید. از آن روز به بعد قرآن را همرا بادرک معانی و مفاهیم می خواندم، در نتیچه از گوهر های گرانبها و انوار قرآن ره توشه ای برگرفتم.

اقبال تا آخرین لحظات عمرش، در دریای معارف قرآن غوطه ‌ور بود و هر بار با درک جدید و قدرت ایمانی تازه‌ای خارج می‌شد. هرچه مطالعاتش گسترده‌تر می‌شد بیش از پیش یقین می‌نمود که قرآن یگانه کتاب و قانون جاویدانه، کلید قفل‌های ناگشوده، پاسخ سؤال‌های اعجاب‌انگیز، فروزندة تاریکی‌ها و ضامن سعادت بشر است. او همواره مسلمان و غیرمسلمان را به تفکّر در این کتاب شگفت‌انگیز فرا‌می‌خواند و از آنها می‌خواست که در تمام ابعاد زندگی، آن را راهنما و مشکل‌گشای خویش قرار دهند.[15] و راهنای درتمام امور و برنامه های زندگی خود دانند.

 به بند صوفی و ملا اسیری //    حیات از حکمت قرآن نگیری //        بهیاتش ترا کاری جز این نیست

که از «یسن» اوسان بمیری.[16]

عامل سوّم: خود شناسی

 سوّمین عامل شکل‌گیری شخصیت و نظام تربیتی اقبال، خودشناسی و به گفتة خود او، نظریة «خودی» است. خودی را از وجود حق وجود// خود را از نبود حق نمود.[17]

به تعبیر اقبال (خودی) عبارت است از خود آگاهی و خود یابی و خودشدن و همه امکانات خویش را متحقق ساختن؛ و انسان به خود کسی است که از موقعیت اجتماعی و فردی و  وجودی خویش آگاه باشد و من فردی و اجتماعی خویش را حفظ کرده و نیرومند ساخته،  امکان وجودی و اجتماعی خویش را در یافته باشد و در صدد محقق ساختن آنها باشد.[18]

 در یکی از قصیده های خود می گوید:  ای انسان در اعماق قلب وژرفای وجود خویش غوطه خور وخویشتن را بشناس تا تارازی زندگی را در یابی تو اگر در حق من انصاف نمی دهی و مرا نمی شناسی باکی نیست اما خودت را بشناس زیرا جهان دل، عبارت است از سوز و گداز و محبت و شوق و جهان جسم، عبارت است از سود و سودا، مکر وفن؛ دولت قلب جاودانه است و ثروت تن زوال پذیر، در جهان دل، سلطه بیگانه و اختلاف طبقات وجود ندارد، وجودم از شرم، ذوب شد و عرق از جبینم جاری گشت آن گاه که  از حکیمی شندم که می گفت: « هرگاه در برابر دیگری کرنش کردی نه  قلب مال توست و نه جسمت.[19]

اقبال به خود شناسی بسیار ایمان  و اعتقاد داشت و معتقید بود که انسان براثر خود شناسی از اسرار شاهی آگاه می شود و این بنده فقیر که در دل، جرأت شیر دارد، از پادشاهان عالم برتر است و حق گویی و بی باک از صفات بارز اوست. و در یکی از سروده هایش می گوید:  «هرگاه رازق خویش  را نشناختی، محتاج پادشاهان می شوی و چون او را شناختی، پادشاهان بزرگ، محتاج تو خواهند شد،  هما استفار و کرامت نفس از صفات شاهان است و پرستش شکم کشتن روح است، حال تو اختیار داری  از میانن قلب و شکم  کدام یکی را انتخاب کنی»[20]

دکتر اقبال به توفیق خداوند از همان ابتدا خود را شناخت و تمام استعداد‌ها و مواهب فکری خود را در این راه صرف کرد که در جامعة اسلامی، اعتماد به نفس، ایمان به رسالت خویش،‌ بلندپروازی و آزادی‌ روح را بیافریند. هیچ شاعر و ادیب و دانشمند معاصری نبوده که از ترکیب لغات، مفاهیم و افکار او تحت تأثیر قرار نگیرد. آگاهی وی از شعر انگلیسی و آلمانی در کنار شعر فارسی به او کمک کرد تا در این راه بیشتر موفق شود. آنچه اقبال را از دیگران ممتاز می‌گرداند این است که توان شعری و ادبی خود را وقف رساندن رسالت و پیام اسلام گردانید و آن را به گوش جهانیان رساند. شعر اقبال دشت‌ها، کوه‌ها، شهرها و کشورها را زیر پا گذاشت و همچون سربازی از سپاهیان اسلام، قلب‌ها و اندیشه‌ها را فتح کرد و امّتی را بیدار کرد و در دل‌ها ایمان و حماسه و زندگی با شرافت و روح اسلام‌خواهی و سیادت اسلامی را دمید. این همه بر اثر اعتماد به نفس و خود شناسی بود.[21]

عامل چهارم: تهجد و مناجات باخدا

 چهارمین مربّی که اقبال در رشد سیرت و شخصیت خود و در قدرت و تأثیرگذاری خویش و در ابتکار اندیشه و معانی تازه و دقیق مدیون اوست، این است که اقبال فقط به تحقیق علمی و مطالعة کتاب‌ها اکتفا نکرد، بلکه مستقیم با طبیعت و نسیم سحری و با سرچشمة تمام علوم و فیوض رابطه داشت. در قسمت آخر شب بر‌می‌خاست و با خدایش مناجات می‌کرد و اشک خویش را نثار او می‌کرد و خواسته‌های خود را از او می‌طلبید و با ره‌توشه‌ای از نشاط و شادابی روحی و نور قلب و غذای فکری جدید بازمی‌گشت و برای دوستان و خوانندگان شعر خویش شعری تازه می‌سرود که انسان در آن شعر، نیرویی تازه و حیاتی نو و نورانیتی ویژه احساس می‌کند.[22]

 علامه اقبال لحظه‌های نیایش سحری را بسیار گرامی می‌داشت و معتقد بود که این منبع فیض ربّانی سرمایة او و سرمایة هر دانشمند متفکّر است و هیچ عالم وزاهدی ازآن مستغنی نیست. ازاین‌جاست که براین عمل بسیار مواظبت و اهتمام می‌ورزید، چنان‌که در یکی از اشعارش گفته است: «در هوای سرد زمستان لندن که مانند تیغ برّنده، جسم انسان را می‌برید،‌ هیچ‌گاه رسم سحرخیزی را ترک نکردم». علامه اقبال تمنّا می‌کرد و از خداوند می‌خواست که این سوز درون و نالة سحرگاهی وی به جوانان امّت اسلامی نیز انتقال یابد و آنان را از خواب غفلت بیدار سازد.[23]در بیتی خطاب به آنان می‌گوید:

از تب و تابم نصیب خود بگیر/ بعد از این ناید چون من مرد فقیر

با من آه صبحگاهی داده‌اند/ سطوت کوهی به کاهی داده‌اند

پس بگیر از باده من یک دو جام/ تا درخشی مثل تیغ بی‌نیام.[24]

علامه اقبال می گوید: بصیرت و بصارت به این نیست که انسان رنگهای سرخ و زرد را تشخیص دهد، بلکه صاحب نظری آن است که انسان محتاج خورشید و ماه نشود، منزل مقصود مرد مئومن ازین فرنگها خیلی جلو تر است، انسان شرقی و مسلمان و سایر انسانهای مستضعف جهان بانگاه دور رس باید به پیش روند و به این مقام اکتفا نکنند و اگر از نعمت سوز و گداز لااله بهره مند باشند به نابودی کشانده نخواهند شد آیا این خانزاده های بزرگ به سخنان من گوش فرا می دهند. من که انسان فقیر و مستغنی و در ویش منش هستم نه گردن کلفت و قلدر.[25]

عامل پنجم:معنویت و روح عرفانی

پنجمین عامل مؤثر در ساختار و جهت‌دهی رسالت اقبال معنویت و روح عرفانی است که برگرفته از «مثنوی و معنوی» مولانا جلال‌الدین محمّد بلخی رومی است. مولانا رومی این کتاب را که جوششی از وجدان بیدار اوست، برضد بحران فلسفه و قانون‌گرایی افراطی که تمام جهان اسلام را در عصر او فراگرفته بود، نوشته است. بحران فلسفة یونانی و مباحث کلامی فلسفی خشک، اذهان مسلمانان و محیط مدارس دینی و محافل علمی خاور اسلامی را به خود مشغول ساخته بود. مولانا به دفاع از ایمان، وجدان بیدار، قلب و روح، وعاطفه و عشق راستین پرداخت و در برابری آن قیام کرد، عصری که

اقبال درآنمی‌زیستباعصرمولویازنظراوضاعسیاسی،‌اجتماعیوفکریامّتاسلامیبسیارمشابهتداشت؛زیراجهاندرعصرویبابحرانعقلیاروپاییمواجهبود،‌بحرانیکهتمامارزش‌هایروحیواخلاقیرانابودکردهبودوزندگی ماشینی این تمدّن، انسان‌ها را هرچه بیشتر از صفات روحی و اصول اخلاقی و ماوراءالطبیعه دور نگه داشته بود. اقبال مدتی  با دو عامل، یعنی قلب و عقل در نزاع بود در این نزاع فکر و اضطراب روحی، مثنوی مولوی، بهتریت کمک گر و یاور اقبال بود که به وسیله آن بسیار از مغماهای زندگی را حل نمود و برای مبارز با این بحران از اندیشه های مولو استفاده کرد و در راه او گام نهاد و نقش او ایفاده نمود.[26]

علامه اقبال مثنوی معنوی را قرآ به زبان پهلوی میداند و مولانا را در یایی مواج و خود را موجی از آن دریامی داند. و دٌرتابنده ی معرفت را از آن دریا می جوید و از صهبای او مستی می کند و از دم مسیحایی او جان تازه می یابد.[27]

اقبال عصر خود و عصر مولوی را از بسیار جهات همانند می یابد. در زمان مولوی مردم از خوف مغولان زبون و بی جرأت گرشته بودند و در نتیجه ی فضایل اخلاقی و معنوی به انحطاط گراییده بود. تهاجم مغولان سبب از بین رفتن قدرت سیاسی شرقیان شد.  در دنیای امروز نیز موغولان تازه ای به دنیای اسلام حمله آوردند که عبارت از عقل گرایی مفرط و فناوری غرب. با احساس این خطر، رسالت خود را در آن دید که همچون مولوی به مقابله با این خطر بر خیزد.[28]

اقبال از مولوی آموخته است که جوامع بشری جز با عشق، فعال و پویا نمی شوند. این همان عشق است که اقبال در کتاب بازسازی اندیشه دینی آن را (راه حیاتی) می نامد؛  یکی دیگر از نکات که اقبال از مولوی آموخت این است که انسان واقعی باید پیوسته در طلب آرمانهای انسانی باشد که پویایی و تلاش سرلوحه آن است.[29]

 

 

فهرست منابع:

  1. از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 23
  2. ایدئولوژی انقلابی اقبال،  نوشته علی محمد نقوی  ترجمه و ویرایش: م. م. بحری،  انتشارات اسلامی ناصر خسرو، 1385، ص، 41.
  3. بال جبرئیل.
  4. شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، برگردان  ابو شغیب عبدالقادردهقان ص ، 55
  5. علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.99
  6. کلیات اقبال با مقدمه، دکتر علی شریعتی و دکتر جاوید اقبال. ص 2
  7. کلیات اقبال.
  8. گنجینه اشعار فارسی اقبال لا هوری.
  9. مقدمه بر جهان بینی اسلامی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 43- 47
  10. منبع اولیه : سایت علامه اقبال لاهوری.


[1] - لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377.  جلد نهم،  ص. 14183

[2]- فرهنگی فارسی معین، دکتر محمد معین، انشارات نامن، سال چاپ 1388،ص. 1414.

[3] -  لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377. جلد نهم،  ص. 14183

[4]-  لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377. جلد، 14، ص، 22323

[5]-   فرهنگی فارسی معین، دکتر محمد معین، انشارات نامن، سال چاپ 1388، ص. 3205

-[6]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 49

[7]-  از عقل تا به عشق، شرح و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 23

[8]-شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 52

[9]- کلیات اقبال.

-[10]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 50

[11]- کلیات اقبال با مقدمه، دکتر علی شریعتی و دکتر جاوید اقبال.ص 2

-[12]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 51و 52

[13]- مقدمه بر جهان بینی اسلامی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 43- 47

[14]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 55

 

[15]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 55و56.

[16]- گنجینه اشعار فارسی اقبال لا هوری.

[17]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 57

[18]-  ایدئولوژی انقلابی اقبال، ص، 41.

[19]-  بال جبرئیل.

[20]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی،بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 58

[21]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 60و 61

[22]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 62

[23]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 63

[24]- منبع اولیه : سایت علامه اقبال لاهوری.

[25]-  علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.99

[26]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 64

[27]-  علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.102.

[28]- از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 49

[29]- از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص،  50

 

  1. از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 23
  2. ایدئولوژی انقلابی اقبال،  نوشته علی محمد نقوی  ترجمه و ویرایش: م. م. بحری،  انتشارات اسلامی ناصر خسرو، 1385، ص، 41.
  3. بال جبرئیل.
  4. شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، برگردان  ابو شغیب عبدالقادردهقان ص ، 55
  5. علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.99
  6. کلیات اقبال با مقدمه، دکتر علی شریعتی و دکتر جاوید اقبال. ص 2
  7. کلیات اقبال.
  8. گنجینه اشعار فارسی اقبال لا هوری.
  9. مقدمه بر جهان بینی اسلامی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 43- 47
  10. منبع اولیه : سایت علامه اقبال لاهوری.

 


[1] - لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377.  جلد نهم،  ص. 14183

[2]- فرهنگی فارسی معین، دکتر محمد معین، انشارات نامن، سال چاپ 1388،ص. 1414.

[3] -  لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377. جلد نهم،  ص. 14183

[4]-  لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، سال 1377. جلد، 14، ص، 22323

[5]-   فرهنگی فارسی معین، دکتر محمد معین، انشارات نامن، سال چاپ 1388، ص. 3205

-[6]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 49

[7]-  از عقل تا به عشق، شرح و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 23

[8]-شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 52

[9]- کلیات اقبال.

-[10]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 50

[11]- کلیات اقبال با مقدمه، دکتر علی شریعتی و دکتر جاوید اقبال.ص 2

-[12]شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 51و 52

[13]- مقدمه بر جهان بینی اسلامی، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 43- 47

[14]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص ، 55

 

[15]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 55و56.

[16]- گنجینه اشعار فارسی اقبال لا هوری.

[17]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 57

[18]-  ایدئولوژی انقلابی اقبال، ص، 41.

[19]-  بال جبرئیل.

[20]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی،بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 58

[21]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 60و 61

[22]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 62

[23]- شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 63

[24]- منبع اولیه : سایت علامه اقبال لاهوری.

[25]-  علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.99

[26]-  شگفتی های اندیشه اقبال ، امام سید ابوالحس علی ندوی، بر گردان  ابو شغیب عبدالقادر دهقان  ص 64

[27]-  علامه اقبال در ادب فارسی و فرهنگ افغانستان. اسدالله محقق، 1389، ص.102.

[28]- از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص، 49

[29]- از عقل تا به عشق، شر و تفسیر مقدمه اسرار خودی، استاد عزیز احمد حنیف، 1390، ص،